دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه که در چهره او همه گفتند : مبارک باشد زن پریشان شد و نالید که وای
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت
حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته هدر
وای این حلقه که در چهره او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است
تلخ ترین جدایی...
برچسب : نویسنده : هستی sokot بازدید : 614